تمامِ ناتمامِ من

نمایشنامه “باغ وحش شیشه ای”

آپارتمان خانواده‌ی وینگ‌فیلد در قسمت پشتی ساختمانی قرار دارد که مثل کندو از حفره‌هایی سلولی تشکیل شده است؛ ساختمان‌هایی که مثل علف هرز در مراکز شهری پرجمعیت یعنی جایی که طبقات متوسط جامعه، زندگی می‌کنند و نشانه‌ای از بزرگ‌ترین بخش برده‌داری جامعه‌ی آمریکا هستند تا از سیالیت و افتراق جلوگیری کنند و وجودشان برای کار کردن به‌عنوان بخشی از یک ماشین باشد.

در بیرون آپارتمان، کوچه‌ای بود که در آن پلکان فرار از آتش وجود داشت؛ ساختاری که اسمش بیانگر حقیقت شاعرانه‌ی تصادفی است؛ چرا که این ساختمان‌ها همیشه در حال سوختن با شعله‌های آرام و سنگدل نومیدی انسان هستند. پلکان (در واقع ایوان پلکان و چند پله‌ای که از آن پایین می‌روند)، در صحنه دیده می‌شود.

صحنه، نمایانگر خاطره است؛ پس واقع‌گرایانه نیست. خاطره یا حافظه، مجوزهای شاعرانه‌ی بسیاری دارد؛ بر اساس ارزش احساسی، بعضی جزییات را حذف می‌کند و بعضی دیگر را بیش از حد بزرگ. پس داخل آپارتمان نسبتا تاریک و شاعرانه است…

پاسخی بنویسید